دختر خیابان انقلاب
اگر اتفاقات و بازتاب های رسانه ای #خیابان_انقلاب و عکس دخترانی که برای آزادی روسری های خود را بر چوب کردند هیچ وقت من به شخصه حالا حالاها اینقدر روشن در مورد حجاب قلم نمی زدم .اما حالا خیلی ها مثل من به تب وتاب افتادند هر کس قلمی میزند یکی به ساز موافق یکی به ساز موافق حتی جالب است کسی که ظاهر صلاح می نماید با همان ظاهر دینی اش می رود یک روسری بر چوب میکند و او نیز می خواهد این جبر برداشته شود.
می دانید مشکل از آن جایی شروع شد که مسیر و هدف را باهم گم کردیم یادمان رفت درخت انقلاب را با یاد چه کسی کاشتیم فراموش کردیم با یاد خدایی که احوال همه ی مرد و زنش دستش است و از حقوقمان به خوبی آگاه است اما حال حق زنانمان با چه میزانی و به رهبری چه کسانی طلب می کنیم کسانی که به نام نامی زن برخاستند اما در آخر همه چیز به نفع مردان تمام شد کسانی که جنسیت را می خواهند نه انسانیت آدم ها را اشتباه نکنید آری آن ها می گویند زن در همه چیز با مرد مساوی است آنان زن را به تمامی خارج از خانواده می خواهند یعنی هیچ برای خانواده. مرد سر جای خود می ایستد بدون آنکه چیزی از او کم شود و این زن است جلو می آید و خیلی چیزها را کم کم از خودش می دهد مشکل از آن جایی شروع شد که آنان مانند عرب جاهلیت ارزش و قرب زن را در نقش مادری را زنده به گور کردند و چه زیبا بود دلنوشته ای که چند روز پیش خواندم خطاب به سرور بانوان دو عالم و نخستین کسی که قبل از هر مرد و زنی وارد بهشت می شود:
فاطمه جان…
یادت هست آن روزها را؟آن دوران را؟
آن زمان را که زنان، به دنیا نیامده در گور کید شیاطین جان می دادند و قربانی کردنشان آنچنان مرسوم بود که هیچ کس برای این قصه حتی آهی نمیکشید؟
یادت هست شیطان رجیم چگونه شاعران جاهل را می فریفت، تا هیچ گاه ندای: «به ای ذنب قتلت» را از قلب سنگ خود نشنوند؟
یادت هست اسلام که آمد چه شد؟
چگونه زن از حضیض ذلت تا اوج عزت برخاست؟
یادت هست پدر بزرگوارت چگونه طومار حمزاتُ الشیاطینِ جِنّ و انس را به یکباره در هم پیچید و به مردی که سه دختر داشت و از داشتن آنان سرافکنده می نمود فرمود:
«آنکه سه دختر را سرپرستی کند بهشت بر او واجب است.» چه بگویم…
یادت هست اسلام چگونه جایگاه زن را با رفتار و سفارشات #پدر_بزرگوارت مرتفع ساخت؟
راستی یادت هست چند مرتبه پیش پایت تمام قد بلند شد؟
و جلوی چشمان شیوخ زن و دختر ستیز عرب به شما فرمود:پدرت به فدایت و تو رو می بوسید و کنار خود مینشانید…
فاطمه جان یادت هست که خداوند در عوض این عزت الهی و انسانی ای که به او بخشید، از زن چه خواست؟
می گفتند آن روز که نابینای نامحرمی با پدرت وارد منزل شد، خود را به ستری پوشاندی… پدرت هم که میخواست برای زنان تمام تاریخ بمانی، از تو علت را پرسید و تو فرمودی: او نابیناست…، من که بینایم… بیپوششیم بوی بدنم را به او خواهد رساند…! اسلام چه کرد…! فضّه غلامت می گفت ناراحت بودی از آنکه برجستگی بدن بی جانت را، تشییع کنندگان پیکرت ببینند…! می گفت: «فکری کردم و راهی برایش یافتم از مسیحیان!» می گفت برایت تابوتی ساخته است و وقتی شما آن را دیدی قلبت شادمان گشته است و لبخند تلخ وداع بر لبانت نشسته است…
اگر اشک امانم بدهد میخواهم گلایه ای کنم…
عده ای از مردمان این شهر حقشان با چه چیز طلب می کنند
ولی سخن کوتاه کنم که قصه فاطمه بحر مفصل است?
#حجاب
#حجاب_مسئله_اجتماعی
#همه_با_هم _هستیم_هموطن_با_تمام_تفاوت ها_در_مدار_حکم الهی?ا
#دختر-خیابان-انقلاب